باران در کویر
وجودش سبک بود و رها .. درچشمهایش شیطنت بچه ها بود و در وجودش سر
سبزی دشت باطراوت .. . به دست تقدیر نهال رویشش در دشتی واقع گردید مبهم و
پر راز ... به طوفانی سهمگین خزانی ماندگار وجودش را در بر گرفت .. سبزه های
امیدش در باد خزان پژمردند و شکوفه های احساسش در سردی نگاه خزان نشکفته
خشکیدند .. دشت سر سبز وجودش طراوت را از دست داد و کویری شد که
روزهایش را طوفان شن در بر گرفته .. آنقدر سرد و سنگین بر وجودش می بارد که
چشمانش را از دیدن باز داشته نگاه غروب را به پلک هایش هدیه داده و شب ها در
سکوت جادویی شب چشم از ستارگان فرو بسته و با خود می اندیشد که در این
کویر بر هوت زیبایی آسمان با ستارگان چشمک زنش حکایت از چه دارد ؟ به ماه
که می نگرد دلش می گیرد ماه هم در دل اسمان در میان آن همه ستاره تنهاست
شاید برکه ای در دل خاک بفهمد راز اشک های ماه که هریک ستاره ای می شود
در دل آسمان .. تک درخت کویر در سکوت شب در فریاد های خاموش درون
آسمانی را رصد می کند که روزی رؤیای پروازهایش بود .. دلش برای کبوتر
مسافرش تنگ شده است کبوتری که چند صباحی در دل درخت آشیان کرد
تنهایش را از میان برد و همدم سکوت شبش شد .... به ناگاه کبوتر ترک کرد درخت
خسته را و تنها گذاشت وجود آشفته اش را .. تک درخت کویر می گوید در سکوت ،
فریاد های قلب خاموشش را .. دیگر نسیمی نمی وزد .. قاصدکی نیست که به دست
او بدهد آرزوهای نهفته اش را ...
تک درخت در میان صدای دهشت طوفان کویر و تازیانه های زمخت و بی رحم
خورشید دل زخمی زمین را به آخرین رمق هایش مر هم شده ... چشم بر آسمان
آبی دوخته و به صدای رعد آسمان و بغض نفس گیر ابرهای بی بارش ....بر لبهای
تشنه ی زمین می بارد شاید نسیم اشک همراهی او اندکی بکاهد سوز درون زمین
تشنه و مرهمی باشد بر زخم های بی مرهمش ..
کویر اسراری در خود نهفته دارد که کمتر کسی می تواند پی به این رازها ببرد .کویر مظلوم است بخاطر همین آسمان آهسته
آهسته برای آن اشک می ریزد .کویر فقط درد دل خود را به آسمان می گوید .آن زمان که آسمان با ستاره های درخشانش به
کویر چشمک می زند . کویر غمگین و ناراحت از بی وفایی زمانه به آسمان شکایت می برد . کویر با تمام خستگی و با تمام
نداریش گشاده دست است . خصلت کویر ایثار است . همانند مادری که تا آخرین قطره شیر خود را به کودکش میدهد اگر آبی
درون خود داشته باشد به مسافران مانده در راه می دهد .کمتر کسی عرق شرم کویر را دیده است . گه گاهی خودش به عرق
شرمش متوسل شده تا زنده بماند . کویر فقط برای آسمان راز دل باز میکند . و آسمان با قطره های باران زمزمه میکند قصه
شبهای کویر را . در کویر برای قطره قطره باران باید نماز شکر خواند .
Design By : RoozGozar.com |